...
پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۰۳ ق.ظ
رفتم تنی چند از دوستانم رو دیدم و واقعا لذت بردم. گذر زمان رو اصلا حس نکردیم، ذرهای احساس ناراحت بودن یا اضطراب نداشتم و واقعا با خیال راحت حرف زدم و شنیدم و خلاصه حظ بردم.
یاد محل کارم افتادم که حرف زدن با بقیه چقدر شارژم میکرد. البته نه همهشون! وقتی مکالماتم برابر بود یا در عین شنیدن حرف طرف مقابل، حرفهای منم شنیده میشد خیلی لذت میبردم. حالا تو بگو جلسه کاری حوصله سر بر برای بقیه، میتونست برای من فان باشه!
یاد یه چیز دیگه هم افتادم. نمیدونم تجربه تو چیه ولی من اینو (به درست یا غلط) یادمه که خونده بودم آدمایی که از صحبت و ارتباط با بقیه بیشتر شارژ میشن تا خسته، توی طیف درونگرایی/برونگرایی متمایل به برونگرا هستن و اونهایی که توی موقعیتهای اجتماعی و صحبت کردن با بقیه بیشتر خسته میشن و تو تنهایی بیشتر انرژی به دست میارن توی این طیف متمایل به درونگرا هستن. و خب پر واضح بود برام که من درونگرام!
میدونی میخوام بهت بگم به این نتیجه رسیدم که این دستهبندیها حداقل واسه من که درست کار نمیکنن. من اگه تو جمعی یا مکالمهای حس کنم جام امنه، حرفم شنیده میشه، دیده میشم و برابر با بقیه فرض میشم، میتونم چنان ورژنی از خودمو بروز بدم که... حتی نمیتونم توصیفش کنم... بهتره بگم چنان انرژی میگیرم، چشمام چنان برقی میزنن که ... ولش کن باید منو ببینی تو اون وضعیت...
و اما برعکس وقتی تو جمعی یا مکالمهای باشم که حس کنم نمیتونم بهشون اعتماد کنم، امن نیستن، نگاه برابر ندارن و نمیخوان یا نمیتونن منو ببینن یا بشنون، ورژنی از خودم رو نشون میدم که اکثر زندگیم بقیه دیدن! یه دختر سادهی ساکت خجالتی حوصلهسربر! من اینقدر تو این موقعیتها بودم که همیشه فکر میکردم درونگرام. ولی نه! حداقل اون کار با اینکه یه مقدار سمی بود ولی توش تونستم جمعی رو پیدا کنم که بتونم خود برونگرای عاشق حرف زدن و ارتباط گرفتن با آدمهام رو پیدا کنم و بروزش بدم.
پ ن : آدما وقتی از شما تعریف میکنن، تعریفی که به نظرتون الکی نیست و درسته، چه حسی بهتون دست میده؟ من که از خجالت آب میشم میرم تو زمین!
- ۰۰/۰۳/۲۰