...
چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۲۰ ق.ظ
یه توییت دیدم با این مضمون که «اجازه ندین احساس تنهایی شما رو به آغوش کسی که لیاقت شما رو نداره ببره». قطعا موضوع جدیدی نیست و احتمالا هستند افرادی که بر اساس تجربهی داشته و نداشتهشون با جمله بالا موافق باشند.
من اما وقتی داشتم توییت رو میخوندم، ذهنم درگیر کار و برگشتن به کار و اینها بود. و اینجوری توی ذهنم معادلسازیش کردم که «اجازه ندیدن احساسات ناشی از بیکاری، شما رو به سمت کاری که دوست ندارید یا فضای کاری ای که لیاقت شما رو نداره ببره»
پ ن: دوباره دارم دچار فروپاشی قبل از شروع کار میشم. این کشمکش ذهنیِ دیوانه کننده. اینکه هم دلت میخواد برگردی به کار به دلایلی. اینکه هم دلت نمیخواد برگردی به کارمندی به دلایلی. اینکه دلت میخواد فضای کاریت رو عوض کنی ولی فکر میکنی شانست کمه. اینکه این کار مقداری متفاوت با کار قبلیه و تقریبا جدید. اینکه اینقدر شرایط کاری جدید خوب و عالیه که دلت میخواد کار کردن تو این مجموعه رو از دست ندی. اینکه وقتی به دوباره کارمند شدن فکر میکنی عذاب عالم روی سرت خراب میشه. اینکه با صحبت با مصاحبه کنندههات و برخورد حرفهایشون به جو حاکم بر اون محیط امیدوار میشی. اینکه با صحبت با یه نفر که چند روز اونجا کار کرده دستت میاد که نخیر جو به همون مزخرفی محل کار قبلیه چون اصلا چیزی جز این از بچههای رشته شما انتظار نمیره :| خلاصه اگه خیلی زیاد نمینویسم یا حتی خیلی زیاد مینویسم بدون که دارم خل میشم. رفتم کمی از احوالاتم وقتی میخواستم کار قبلی رو شروع کنم رو خوندم. اون موقع هم همینقدر آشفته بودم. بهتره بگم الآن هم به اندازه اون وقتها آشفتهام.
- ۹۹/۱۲/۱۳
دقیقا وقتی منم در موضع ضعف روحی بودم، گندترین تصمیم ها رو گرفتم.
البته که این کرونا دست ادم رو بسته اما یسری فعالیت ها برای خودت درنظر بگیر...کوهنوردی اخر هفته و یا دوچرخه سواری چند روز در هفته
یکم مود رو میبره بالا :)
+من میخوام دوچرخه سواری امتحان کنم :)