توییتهای نشدنی - سیزده -
یک. دوباره رفتم تو مود بیمیلی. بی میلی نسبت به نوشتن از همه بارزتره. یه جدول دنبال کردن عادتها (habit tracker) دارم که بیشتر از انگیزه بخشی و عادت سازی، برای گزارش داشتن از احوالاتم ازش استفاده میکنم. هبیت ترکرم میگه تقریبا دو ماهه که مرتب و هر روز نمینویسم. تقریبا هر 3 روز یکباره. و این گویای رخوت کمیه که این مدت دارم. هبیت ترکرم میگه آخرین بار 10 روز پیش رفتم پیادهروی توی پارک. و باز هم نشون میده حال فعالیتی رو ندارم. بگذریم. اومدم اینجا بنویسم ببینم چی از توش در میاد.
دو. این روزا دغدغه اصلیم اینه که حالا که از اون کار بیرون اومدم و حالا که دلم نمیخواد دوباره برم سر کارهای مشابه اون کار و حتی دلم میخواد بالکل حیطه کاریم رو عوض کنم، چیکار کنم؟ چی دوست دارم اصلا؟! و قسمت جالب ماجرا اینه که نمیدونم چی دوست دارم! حتی یه کتاب خوندم از این مدل کتابها که چطور کار دلخواهمون رو پیدا کنیم ولی باز منم و سفیدی محض. گاهی یک چیزهایی به ذهنم میاد ولی همه رو بلافاصله از ذهنم میاندازم بیرون با این حرفا که تو جوگیر شدی و فلان! شما فکر میکنید بهم میخوره چه کاری رو دوست داشته باشم؟
سه. این روزا یه نگرانی هم دارم. که نکنه این رخوت منو غرق کنه! واقعا!
چهار. احتمالا اگه بعد از این وبلاگ یه ویلاگ دیگه بسازم، اونجا کاملا کتابی خواهم نوشت و عمیقتر و داستانگونهتر. شاید هم لینکش رو در دسترس همه بذارم.
پنج. شما هم بعضی پستها از بعضی وبلاگها رو که میخونید، لحن صدای خاصی برای نویسنده در نظر میگیرید؟ مثلا داره جیغ میزنه؟ داد میزنه؟ خشک و جدی میگه؟ رادیویی و خوش صدا میگه؟ با مسخره بازی میگه؟ یا بی لحن؟
شش. میدونی چیه. رخوت دارم ولی غصه خودم و جهانو نمیخورم. ناراحت میشم ولی افسرده نیستم. روزگارم رنگی نیست ولی سیاه هم نیست. قبل از اینکه بخوام تصمیم بگیرم یه مدت به خودم استراحت بدم، این نگرانی که نکنه باز افسرده و ضعیف بشم، باعث شد بارها منصرف بشم ولی حالا که تو دل ماجرام، حالا که چندین ماه گذشته هنوز هم راضیم. نه افسرده شدم، نه ضعیف، نه ترسو. و اینو اضافه کنم که اینها خود به خود پیش نیومده. براش زحمت کشیدم. برنامهریزی کردم. شاید باورتون نشه ولی الان که توی خونه هستم و رسما بیکارم برنامه زندگیم منظمتر از زمانی بود که کار میکردم.
هفت. همینها!
- ۹۹/۱۱/۱۷
ما آمدیم و خواندیم! گفتیم که بی خبر نبوده باشد :)