توییتهای نشدنی - دوازده -
یک. سرچ کردم و فهمیدم هم اسم و فامیل من یه *** وجود داره. فکر کن... *_*
(مجبور شدم ستاره بذارم! فکر کن یه نفر وبلاگت رو پیدا کنه. شک داشته باشه این وبلاگ تو هست یا نه. اسم و فامیلت رو سرچ کنه و از اون مقدار نتایج خیلی خیلی کم به *** برسه و براش ثابت بشه خود خود خودتی :|)
دو. چقدر بیرون اومدن از تخت اونم صبحها کار سختی شده. هوای ابری و بارونی هم سخت ترش میکنه.
سه. چقدر من این قابلیت میوت کردن رو دوست دارم که چند سالیه به سوشال مدیاها اضافه شده. عاااالیه واقعا.
چهار. پروسه فیلم دیدن برای من اینطوریه که یه زمان که اینترنت رایگانه (یا حجم مونده رو دستم) از توی لیست دانلودم دونه دونه فیلم دانلود میکنم. بعد با حوصله میبینمشون. بعد از تموم شدن فیلم دو حالت وجود داره. از خودم میپرسم آیا میخوای این فیلم رو دوباره ببینی؟ اگه جوابم منفی بود (در 70-80 درصد مواقع) از shift+delete استفاده میکنم و اگه جواب مثبت بود فیلم رو نگه میدارم. هر چند ماه یه بارم دوباره این سوال رو سر فیلمهای دیده شدهی نگه داشته شده میپرسم و باز سبک میکنم. حالا صغری کبری چیدم که بگم دلم میخواد همچین کاری رو با کتابها بکنم و دلم نمیاد! شما چیکار میکنید؟ کتابی دارید که بعد از تموم کردنش به خودتون گفته باشید دیگه هرگز سراغش نمیرم؟ بعد چیکارش کردید؟
پنج. یه چیزی رو صادقانه بگم؟ من وقتی با یه نفر احساس صمیمیت نکنم شما خطابش میکنم حالا میخواد 1 سالش باشه یا 91 سال.
شش. این روزا وقتی به شغل آیندهام فکر میکنم (بعله من با این سن هنوز دارم به شغل آیندم فکر میکنم) یه مورد توی ذهنم میاد که به شدت برام خواستنیه و چیزیه که وقتی در حد فانتزی بهش فکر میکنم حاضرم تا انتهای زندگی و عمرم رو صرفش کنم ولی بعدش میگم تو خلی. اینو که میگم همه اون ابرای فانتزی ساز بالای سرم از بین میرن.
هفت. در راستای شماره شش دیشب یه لایو دو نفره توی اینستاگرام دیدم از مصاحبه یه نفر با یه پیج و واقعا تنها چیزی که میتونم بگم اینه که پشمام! همین! بیشتر نمیتونم واکاوی کنم که چرا! فقط پشمام :)
هشت. وسط نوشتن این پست داشتم فکر میکردم چقدر این مدل پستها در هم و آشفته هستن. و چه جای خوبی هستن واسه جا دادن حرفها لای آشغال پاشغال! حرفی که نمیتونی جداگانه پست کنی شاید!
نه. مرتبط با شماره چهار، احتمالا برای شما هم پیش اومده که جوگیر شده باشید و یه کتابی رو بخرید و وقتی شروعش کردید ببینید این اصلا با سلیقه شما همخونی نداره. یا این کتاب بدیه! شما وقتی میفهمید کتاب کتابی نیست که مورد علاقه شما باشه یا کتاب بدیه چیکار میکنید؟ به خوندن ادامه میدید و تمومش میکنید؟ یا میذارید کنار؟ من میذارم کنار و بعدا یه فرصت دیگه بهش میدم. ولی یه زمانی هست که با خودم دو دو تا چهارتا که میکنم، میبینم عمر و وقت من محدوده! بعد از خودم این سوال رو میپرسم که آیا میخوام این عمر محدودم رو به وارد کردن محتوایی به مغزم و ذهنم و روان و زندگیم بگذرونم که نمیخوام؟ جواب دادن به این سوال هنوز برام سخته!!! مثلا وقتی 15 دقیقه از فیلمی میگذره و این سوال جوابش منفیه باز به دیدن فیلم ادامه میدم و میگم حیفه دانلودش کردم یا میگم سخت نگیر همش دو ساعته ولی عذاب میکشم. حالا به نیمه کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» نرسیدم که این سوال رو برای خودم مطرح کردم و جواب منفی بود. یعنی واقعا دیگه دلم نمیخواد به خوندنش ادامه بدم. از طرفی حیفم میاد چون پول دادم ایبوکشو خریدم :( فقط هم هنر شفاف اندیشیدن نیست. بسیارند! چرا من جوگیر میشم؟ هان؟
- ۹۹/۰۹/۲۹
آره واسه من زیاد پیش اومد از دیدن فیلم یا خوندن کتابی لذت نبرم و ری اکشنم واقعا بستگی به حال اون لحظم داره. مثلا گاهی ادامه فیلمو نگاه میکنم و گاهی میبینم اصلا حوصلشو ندارم پس میذارم کنار. نمونش سریال سرگذشت ندیمه. یه قسمت دیدم فقط
کتاب هم مثلا پردی به نام اوه رو اصلا خوشم نیومد و گذاشتم کنار. یه سال بعد رفتم و از ادامش خوندم و تا آخر. دیدم خوشم اومد ولی نه اونقدری که ازش شنیدم. ولی منم سخ دلم میاد کتابو بدم به کسی یا جایی. ولی کتابخونه گزینه خوبیه واسه کتابایی که نمیخوای