دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۳۲ ق.ظ

امروز توی پارک یه گربه سه بار دویید اومد جلوی من به پشت خوابید و با دست‌ها و پاهای خم شده رو به آسمون خودشو موجی تکون داد. در واقع خودشو لوس کرد تا نازش کنم و من سه بار دلم براش قنج رفت و بهش گفتم که من از گربه‌ها می‌ترسم و نمی‌تونم نازت کنم. مسیرم رو کج کردم تا دنبالم نیاد. دنبالم اومد ولی وقتی دید من نازش نمی‌کنم خودشو با یه میوه کاج سرگرم کرد. یه آقاهه که ما رو دید گفت غذا می‌خواد. الان سرچ کردن دیدم این حرکت نشونه اینه که بهت اعتماد داره و میخواد نوازشش کنی.

امروز گربه دوست‌داشتنی پارکمون اومد به سمت من تا باهام دوست بشه. من وحشت نکردم و به حرکاتش خندیدم و ازش خوشم اومد. ولی از ترس بیشتر بهش نزدیک‌تر نشدم. خیلی دلم براش سوخت وقتی خودشو با اون میوه کاج سرگرم کرد. به خودم گفتم آخه تو چقدر سنگدلی دختر. دفعه بعد شاید دستکش و خوراکی ببرم تا هم بهش غذا بدم و هم اینکه اگه بشه نازش کنم. خدا رو چه دیدی. شاید این اولین دوستی پارکی هر دو ما باشه. شما تجربه‌ای یا نصیحتی ندارید؟

نظرات (۲)

  • هانی هستم
  • این دومین پست گربه‌ای امروزه که می‌خونم :دی

    در مورد گربه‌های غریبه در عین اینکه می‌تونید باهاشون مهربون باشید و بهشون غذا بدین باید مواظب هم باشید. چون به هر حال واکسن نزدن و این قبیل چیزها.

    پاسخ:
    راست میگید باید حواسم به رعایت بهداشت باشه
  • هیـ ‌‌‌ـچ
  • یه پدیدهٔ عادی برام شده که تو گذرهای کنار فضای سبز یا اصلاً داخل پارکی چیزی برم و حداقل یکی-دو تا گربه اطرافم بچرخن و حتی موردش بوده که دنبالم افتادن و یکیشون تا جلوی خونه هم اومد! برام جالب بود شما هم در این مورد به من شباهت داری :))

    پاسخ:
    جالبه که اونها پیش قدم میشن توی دوست شدن :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی