دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۴۵ ب.ظ

توی یه دفتر یادداشت می‌کنم تئاترهایی که رفتم دیدم و فیلم‌هایی که تو سینما دیدم رو. همراه با تاریخ. آذر پارسال فیلم «جهان با من برقص» رو توی پردیس سینمایی باغ کتاب دیدم و به یه جشنواره فیلم مستند در پردیس سینمایی چارسو رفتم و دو سه تا فیلم هم اونجا دیدم...

نمی‌خوام غر بزنم از ویروس. می‌خوام از فراز و نشیبی که زندگیم داشته توی این یک سال بگم. می‌دونی، گاهی اوقات ما وسط زندگی هستیم و حواسمون نیست. اگه بخوام از تغییراتی که بر من گذشته بگم می‌تونم به بیشتر از یک سال استناد کنم ولی همین یک سال هم کافیه برای این همه تغییر، برای این همه تصمیم بزرگ، برای این همه ماجراجویی و برای این همه زندگی. من واقعا رشد رو توی خودم می‌بینم در کنار این همه درد و ناامیدی. شاید فقط همین چیزهان که به قولی کورسوی امید منن. اینکه من توی یک سال جهنمی گذشته واقعا زندگی کردم و تصمیماتی گرفتم که از بُعد زنده وجودم برخواسته بودن!

و من هر روز به معجزه نوشتن پی می‌برم. وقتی برمی‌گردی و می‌خونی انگار داری خود گذشته‌ات رو مرور می‌کنی.

نظرات (۳)

  • هیـ ‌‌‌ـچ
  • از خود نوشتن و پناه به معجزهٔ نوشتن، عین ثبت تو تاریخ می‌مونه که شاید خودت یادت بره اما تاریخ هیچ وقت فراموش نمی‌کنه...

    پاسخ:
    تعبیر جالبیه ثبت تو تاریخ

    به نظرم آدمی هستی که از خودت دست نکشیدی. مبارک خودت باشی واقعا

    پاسخ:
    [قلب]
  • آرتـــمیس ツ
  • عه ..من بالاخره وب شما رو یافتم :دی 

     

    "گاهی اوقات ما وسط زندگی هستیم  و حواسمون نیست" 

    یک دقیقه سکوت به خاطر این جمله :*

    پاسخ:
    عه :)))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی