از یاد نبر خون را...
امروز صبح لابهلای استوریهای اینستاگرام برخورد کردم به چند عکس سیاه و سفید و شاد و پرمغز از دو نفر به اسم داریوش و پروانه فروهر که تا به حال اسمشون به گوشم نخورده بود. گویا در چنین روزی یعنی 1 آذر در سال 77 شمسی به قتل رسیده بودند و اون ویدیو که من از عکسهاشون میدیدم برای یادبودشون بود. اسمشون رو سرچ کردم و انقدر خوندم که تم کلی امروزم رو خون تشکیل داد. متوجه شدم مستندی از این جنایت ساخته شده به اسم «مرگ در تهران، قتل به نام خدا» که موضوع این هفته برنامه آپارات از شبکه بیبیسی فارسیه. ما که تو خونهی سراسر بستهمون از این بند و بساطا نداریم. پس با بدبختی به یوتیوب متوسل شدم و این برنامه رو دیدم. بعد فقط آهنگ «یاد آر» محسن نامجو میتونست منو همراهی کنه.
موزیک رو پلی کردم و به این همه خون فکر کردم... به این همه خون که این همه سال چشمهام به روشون بسته بوده... به آبان پارسال فکر کردم... به هجده دی و هواپیمای اوکراین... به این همه خون... به این همه خون بیگناه... به غمی که نمیتونم با کسی شریک بشم... به سالها بسته بودن... به این فکر کردم که چه خوب که نامجو این آهنگو ساخت... و بعد دوباره به این همه خون فکر کردم...
- ۹۹/۰۹/۰۲
اون زمانا اینترنت نبود وگرنه امکان نداشت اسمشون حتی برای یک نفر هم نشنیده مونده باشه...
درختی که با خون آبیاری شده باشه، با همون خون از درون میپوسه و میفته...