دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۲۶ ب.ظ

احساس میکنم دارم روی لبه فروپاشی زندگی و روانم راه میروم. یک طرف دره و سقوط و فروپاشی و دیوانگی و مرگ است. طرف دیگر شکوفایی و زندگی حقیقی و زنده بودن است.

من مدت‌هاست در این لبه‌ام. سال‌ها. قبلا راه پهنی بود و به چشم نمی‌آمد ولی برداشتم با دست‌های خودم انقدر باریکش کردم که اگر بگوییم به باریکی لبه تیغ می‌ماند بی‌راه نگفته‌ام.

همچنان هم تمایل دارم با وجود باریکی و تیز و برنده بودنش در این وضعیت بمانم!

نظرات (۲)

  • صدرا ارجمند
  • حتی گاهی راهِ شکوفایی و زندگی حقیقی از دلِ سقوط و فروپاشی و مرگ می‌گذره!

     

    فرزانه هر چیز را آن‌طور که هست می‌بیند، بدون تلاش برای تسلط بر آن؛ او اجازه می‌دهد هر چیز سیر طبیعی‌اش را طی کند و در مرکز دایره باقی می‌ماند...

    پاسخ:
    امیدوارم واقعا اینطور باشه
  • هیـ ‌‌‌ـچ
  • تمایلت علت خاصی داره؟

    پاسخ:
    امروز یه نقل قول خوندم از آقای احتمالا روان‌کاوی به اسم ویستن هیوآودن. میگه «ما ترجیح می‌دهیم ویران شویم ولی تغییر نکنیم.»
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی