...
سرخ کردن یه ماده غذایی بزرگ مثل بادمجون رو در نظر بگیر. به مرحلهای میرسی که یه طرف بادمجونها سرخ شده و حالا میخوای برشون گردونی تا اون یکی طرفشون رو هم سرخ کنی.
وقتی مامانم به این مرحله میرسه. یه چنگال بزرگ و یه قاشق برمیداره و با اونا کارش رو انجام میده چون همیشه از این ابزارها استفاده میکرده و احتمالا مادرش هم از این دو ابزار استفاده میکرده و هر کسی در اطرافش میدیده هم از این دو ابزار استفاده میکردن.
برادرم به اولین ابزاری که برسه از اون استفاده میکنه. اولین و دم دستترین ابزار معمولا قاشقه. حالا براش هم مهم نیست که قاشق فلزی رو بسابه کف ماهیتابه تفلون... البته اخیرا اینقدر که درباره ظروف تفلون و برخورد فلز بهشون براش مرثیه گفتیم که ممکنه بیشتر حواسشو جمع کنه یا بره سراغ یه کفگیر چوبی یا پلاستیکی.
من برای برگردوندن بادمجون اول فکر میکنم که با چه ابزاری میتونم کارم رو راحتتر انجام بدم. میرم توی کشوی کفگیر ملاقهها انقدر میگردم تا راحتترین ابزار رو پیدا کنم. انبر. انبری که برای سالاد استفاده میکنیم. یه انبر برمیدارم و برای اینکه دستم هم از حرارت و پرش روغن نسوزه یه دستکش آشپزخونه هم دستم میکنم.
بابام اما هیچ کاری نمیکنه. منتظر میمونه تا بادمجونا بسوزن... تا اینکه بوش به مشام کسی بخوره و بیاد برشون گردونه و بعدم یه غر از بابام بشنوه. اگه کسی نیاد و واقعا غذا بسوزه، فریاد زنان و غرغرکنان فقط شعله زیر ماهیتابه رو خاموش میکنه و باز میره.
تفاوت رفتار ما توی این موضوع مشترک و ساده تفاوت رفتارمون رو توی بقیه زندگیمون هم نشون میده. مامانم همیشه دنبال راه حل آمادهاس. راه حلی که بقیه هم انجام میدن یا سالها انجام داده میشده. برادرم دنبال دمدستترین راه حله و اگه اون راه اشکالی توش داشته باشه باید براش ساعتها صحبت کنی و تکرار کنی تا بلکه یه کم راهو عوض کنه. بابام حواله میکنه رو دوش بقیه. و من دنبال راحتیام.
- ۹۹/۰۷/۱۰
اون انبری که استفاده میکنی فلزی نیست؟
من انبر ندارم، با چنگال تنها برمیگردونم.