دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

يكشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۵۰ ب.ظ

یه نگاه به آرشیو کردم و دیدیم تیر نود و نه 31 پست نوشتم! آستینامو بالا زدم و شروع کردم به خوندن. خوندم و خوندم تا رسیدم به مرداد و بعد شهریور و در نهایت الان...

اولا یادی می‌کنم از قولی که تو این پست به خودم داده بودم. همچنان می‌خوام بهش پایبند باشم.

دوما با مرور تابستون یه جمله گوشه ذهنم شکل گرفت و بولد و بولدتر شد. اینکه «دخترم کارِ مهم چیه که اینقدر خودتو آزار دادی بابت انجام ندادنش؟» یعنی یک پست در میون آه و فغان که من کارای مهم‌تر دارم و به جای انجام دادنشون همش تنبلی و اهمال‌کاری و این داستانا می‌کنم. حالا منظورم چی بوده؟ منظورم از کارای مهمتر اصلاح رزومه و مشخص کردن برنامه‌ام واسه کار بعدی و دنبال کار گشتن و دوره دیدن و این داستانا بوده... و از طرفی هم سر و سامون دادن به لپ‌تاپم. خودمو به هشتاد قسمت مساوی تقسیم کردم اینقدر به خودم غر زدم این مدت که وااای کارات موند و تو نشستی فیلم می‌بینی و نت‌گردی می‌کنی و فلان!

دیدم تا وقتی من این چهار قلم فعالیت رو برای خودم بزرگ می‌کنم و اسمِ «کار مهم» روشون می‌ذارم، طبیعیه که استرس بگیرم و سمتشون نرم.

البته اینا همه تئوری هستن و به عمل در نیومدن... اصلا شاید بد نباشه درباره سیر دنبال کار گشتن و این داستانا بیام اینجا بنویسم... سه حالت داره... یا کار مطلوبم رو پیدا میکنم و خوشحال میشم. یا مشغول به کار نامطلوبم میشم. یا اینکه اینقدر کار پیدا نمیکنم تا پولام تموم شه و بدبخت و سیه روز بشم...

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی