...
یه نگاه به آرشیو کردم و دیدیم تیر نود و نه 31 پست نوشتم! آستینامو بالا زدم و شروع کردم به خوندن. خوندم و خوندم تا رسیدم به مرداد و بعد شهریور و در نهایت الان...
اولا یادی میکنم از قولی که تو این پست به خودم داده بودم. همچنان میخوام بهش پایبند باشم.
دوما با مرور تابستون یه جمله گوشه ذهنم شکل گرفت و بولد و بولدتر شد. اینکه «دخترم کارِ مهم چیه که اینقدر خودتو آزار دادی بابت انجام ندادنش؟» یعنی یک پست در میون آه و فغان که من کارای مهمتر دارم و به جای انجام دادنشون همش تنبلی و اهمالکاری و این داستانا میکنم. حالا منظورم چی بوده؟ منظورم از کارای مهمتر اصلاح رزومه و مشخص کردن برنامهام واسه کار بعدی و دنبال کار گشتن و دوره دیدن و این داستانا بوده... و از طرفی هم سر و سامون دادن به لپتاپم. خودمو به هشتاد قسمت مساوی تقسیم کردم اینقدر به خودم غر زدم این مدت که وااای کارات موند و تو نشستی فیلم میبینی و نتگردی میکنی و فلان!
دیدم تا وقتی من این چهار قلم فعالیت رو برای خودم بزرگ میکنم و اسمِ «کار مهم» روشون میذارم، طبیعیه که استرس بگیرم و سمتشون نرم.
البته اینا همه تئوری هستن و به عمل در نیومدن... اصلا شاید بد نباشه درباره سیر دنبال کار گشتن و این داستانا بیام اینجا بنویسم... سه حالت داره... یا کار مطلوبم رو پیدا میکنم و خوشحال میشم. یا مشغول به کار نامطلوبم میشم. یا اینکه اینقدر کار پیدا نمیکنم تا پولام تموم شه و بدبخت و سیه روز بشم...
- ۹۹/۰۷/۰۶