توییتهای نشدنی - نه -
3- تازه الان متوجه ارتباط ویدیوی آخری که پست کردم، با عکس پروفایلم شدم. blue bird و اون نگاه. زیبا نیست؟
4- تا حالا شده برای خودتون یا پستای قدیمیتون کامنت بذارید؟ (من اینو امروز پیدا کردم)
8- شمارهها به ترتیب نیستن چون نمیخواستم شماره 1 بالا باشه!!!
1- یه وقتا هست که بعضیا میان تو صورتت که چته؟ نونت کمه؟ آبت کمه؟ مگه مثل فلانی فلان رفتار باهات شده و هزار تا مثال از رفتارهای بد میزنن... اون مثالهایی که تو گفتی برای من پیش نیومده چون جلوگیری کردم از پیشامدشون. من مثل اونا خوشحال و خندان بیگدار به آب نزدم تا یهو یه رفتار مثل سیلی بخوره تو صورتم! من حواسم زیادی جمع بوده یا شاید هم زیادی محتاط بودم. چندتا نشونه کوچیک دیدم و خفه شدم... مشکل من این خفه شدنهاس.
2- من اسمم رو خیلی دوست دارم. امروز داشتم به یه آهنگی که تازه پیدا کردم، گوش میدادم و از اسم من توی شعر استفاده شده بود. با شنیدنش باز به یاد آوردم که چقدر اسمم رو دوست دارم. نمیدونین که برای اسم من آهنگهای متنوعی وجود داره... بله وجود داره!
5- احساس متلاشی شدن میکنم.
6- یه احساس بیگانهای با خودم دارم. من n سال کار کردم و بعد با میل خودم و در کمال صلح استعفا دادم و حالا که مدتیه در استراحت به سر میبرم، به هیچ نحوی نمیتونم خودم رو در زمان شاغلیت تصور کنم! نمیتونم تصور کنم که من یه زمانی کار میکردم... دغدغه کار و مرخصی و شنبه و پنجشنبه داشتم... حقوق به حسابم واریز میشده... یا توی جلسههای کاری شرکت میکردم... استرس کاری تحمل میکردم یا با همکارهام وقت میگذروندم... صبح و عصر یک تا سه ساعت شیک و مجلسی پشت ترافیک رانندگی میکردم... خانمِ فلانی خطاب میشدم و بهم احترام گذاشته میشد... یا حتی صبح به صبح لیوان مخصوص محل کارم رو از آب پر میکردم و برنامه روزانه مینوشتم و با مدیرم از روند کار صحبت میکردم... توی کار به گره میخوردم و با بقیه بحث میکردم... مثال خیلی زیاده! انگار اون آدمی که n سال این کارها رو میکرده یه نفر دیگه بوده! من کیام؟ نمیدونم! اینی که اینجا نشسته و در حال متلاشی شدنه هم من نیستم... پس من کیام؟ این کیه؟ اون شاغله کی بود؟
7- زمان زیادی رو برای به بطالت گذروندن دارم. یه چرخه درست کردم و هی میچرخم. وبلاگ > توییتر > اینستاگرام > لینکدین > فیسبوک > چندتا سایت دیگه > تلگرام > دوباره وبلاگ... این بین ممکنه کتابی خونده بشه، فیلمی یا سریالی دیده بشه، همراه با گوش دادن به پادکست، کار خونه انجام بشه... ولی چرخه سر جای خودش باقیه. بعد میشه تخمین زد روزی حداقل 4 الی 5 بار به وبلاگ سر میزنم و هر بار چیزی برای نوشتن دارم ولو یک کلمه... برای جلوگیری از زیاد شدن پستها اینطوری توی یه پست تجمیع شدن ولی دارم فکر میکنم شاید اگه جدا باشن بهتره. مثلا شماره 6 خودش یه پست جداست. خلاصه ببین سطح دغدغهام به چی تقلیل پیدا کرده... گفتم تقلیل، یادم افتاد در ادامه 6 که زمان شاغلیت چقدر بعضی همکارا ازم حساب میبردن... من!!!!! من؟ کی(چه کسی)؟
9- یه موضوع جدید هم ساختم به اسم «برای گوشها». از سر بیکاری رفتم گشتم تمام پستهایی که توشون آهنگ پست کرده بودم رو پیدا کردم و توی این دستهبندی قرار دادم :دی
همینطوری پیش بره پستهای وبلاگ رو به k حالت مختلف دیگه هم دستهبندی کرده و به شما عزیران تقدیم خواهم کرد :/
- ۹۹/۰۷/۰۵
امان امان و امان از شماره 1
انگار آدم ها طبقه بندی شده اند که تا دو کلام حرف بزنی، چند تا ویژگی ازت درمیارن تا آدم رو توی یک یا چند تا از اون طبقه بندی ها بگنجونن! حتی متخصص و مشاورا هم همینن. انگار دردهای بشر محدوده و اینا هم تونستند همه رو کشف کنند و براش کشو بسازند تا ما که حرف میزنیم پروندمون رو بذارن تو یکی از کشوها.
هوف... چقدر حرف زدم. حرص میخورم سر این موضوع :) نمیدونم الان برداشتم به حرفت چقدر نزدیک بود :)
+ همیلتون رو نیم ساعتش رو دیدم. چقدر حرفه ایه. احساس میکنم یه دور باید به حرفهاشون و زیرنویس توجه کنم، یه دور دیگه دوباره ببینم که بتونم به حرکات و بازی ها دقت کنم :)