دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

Paterson

پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۹، ۰۱:۳۸ ب.ظ

دیشب فیلمی از جیم جارموش دیدم به اسم Paterson. قبلا یه فیلم دیگه ازش دیده بودم به اسم  Coffee and Cigarettes. کلا اولین کارگردانیه که قبل از دیدن فیلماش اسمش به گوشم خورده بود. هر دو فیلمش فوق‌العاده سخت و خسته کننده بودن. راستش Paterson رو هم بیشتر به خاطر گلشیفته فراهانی دیدم. 

فیلم درباره یک راننده اتوبوس آمریکایی به اسم پترسون هست (با بازی آدام درایور که نقش اصلی مرد رو در فیلم marriage story بازی می‌کرد) که در خلوتش شعر میگه و همسری ایرانی-آمریکایی داره (گلشیفته فراهانی) که خیلی اهل فعالیت‌های هنری و کشف ماجراهای تازه هست.

ادامه این پست شامل اسپویل فیلمه، گرچه دیدن فیلم رو توصیه نمی‌کنم.

در کنار فضای خسته کننده فیلم هزار تا علامت سوال برام ایجاد شد از این دست که فیلم می‌خواد چی بگه؟ طبیعیه که بعد از تموم شدن فیلم هم رفتم سراغ نقدهایی که درباره‌اش نوشته شده و ترجمه شده بودن تا ببینم اهل فن چی فهمیدن از فیلم. چیزی که از خوندن دو نقدِ ترجمه شده دستگیرم شد این بود که اون‌ها هم نفهمیده بودن فیلم چی میگه، اون‌ها هم حوصله‌شون سر رفته بود و می‌گفتن که شخصیت اصلی یعنی پترسون زندگی خوبی داره و ازدواج موفق و کار خوب!!!  در صورتی که به نظر من اصلا اینطور نبود.

به نظر من داستان فیلم خسته کننده نبود. در واقع این ابهامش بود که آدم رو خسته می‌کرد. از اول فیلم یه سری الگوی تکراری می‌دیدی و سر در نمی‌آوردی که منظور از این الگوها چیه و از تعداد سوالاتت کم که نمی‌شد، به شدت هم تعدادشون زیاد میشد و این همه سوال بی جواب و انتظار برای پیدا کردن جواب تو رو خسته می‌کرد. چون حداقل من انتظار معنایی از فیلم داشتم. 

موضوع دیگه بازی گلشیفته بود که به خاطرش این فیلم رو دیدم. بازیش خوب بود ولی به شدت مصنوعی بود. عشق و محبتی که نشون می‌داد مصنوعی بود و حتی این سوال تو ذهن من ایجاد شد که نکنه اصلا از اول قرار بوده عشق و علاقه کاراکتری که گلشیفته بازیش می‌کرده مصنوعی باشه؟

اما برگردیم به زندگی پترسون. پترسون زندگی یکنواختی داشت. روزمره. و به ظاهر ممکن بود فکر کنی که ازدواج موفقی داشته چون همسرش خیلی بهش محبت می‌کرد و باهاش صحبت می‌کرد و اینا ولی این ظاهر بود. پترسون داشت سگ همسرش رو تحمل می‌کرد در صورتی که همسرش فکر می‌کرد این دو تا با هم خیلی خوبن. از کل خونه یه کنج انباری کوچیک فقط مال خودش بود و بقیه خونه قلمرو همسرش شده بود و اون همه تغییر توی دکوراسیون می‌داد و حتی نظر پترسون رو هم نمی‌پرسید و واضح بود پترسون از این حجم الگوهای سیاه و سفید خوشش نمیاد. همسرش وقتی گیتار رو سفارش داد پترسون خودش رو توی عمل انجام شده دید و حتی وقتی دفتر شعرش تیکه پاره شد یک کلمه هم با همسرش درباره‌اش حرف نزد. کلا هزار تا نشونه تو فیلم بود که بگه پترسون به ظاهر کار و زندگی خوب و با ثباتی داره ولی در واقع پترسون به نظر من یه روح مرده بود تو این زندگی و به شعر نوشتن چنگ زده بود تا کمی زنده بمونه. پاره شدن دفتر شعرش هم برای همین براش سنگین بود.

در آخر فیلم رو پیشنهاد نمیدم به کسی، این‌ها رو هم نوشتم چون تو گلوم گیر می‌کرد اگه نمی‌نوشتم :)

نظرات (۲)

  • غریبه ‌‌‌‌
  • منم اسم و تعریف این کارگردان رو خیلی شنیده بودم، تا بالاخره چند تا فیلم ازش دیدم.

    حسم بهشون همین بود که یا خیلی سنگین بودن که من حرفش رو نگرفتم یا کلا خودش هم نتونسته حرفی که میخواد بگه رو بگه. 

     

    ولی از بین اونا که دیدم Ghost dog رو دوست داشتم. خشونت داره ولی حرف جدی هم داره

    پاسخ:
    یعنی ریسک کنم و به فیلم دیگه ازش ببینم؟ :دی 
  • غریبه ‌‌‌‌
  • اوممممم... صبر کن یه رفرنس بدم شاید دلیل قانع کننده ای باشه که از اون فیلم یاد کردم :))

     

    آورده‌اند "جان‌مایه‌ی روزگار" چیزی است که بازگشت به آن شدنی نیست. لینک

    پاسخ:
    کنجکاو شدم ببینم فیلمو. مرسی از پیشنهادت 🙏
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی