دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

توییت‌های نشدنی - هفت -

دوشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۱۵ ق.ظ

+ از سر بیکاری نشستم به بررسی پست‌های منتشر نشده. از توشون به پست در میاد. کلا انقدر فضای وبلاگ برام ناامنه که سعی می‌کنم هیچ پستی منتشر نشده نمونه. حذف بشه بهتره! حتی پست‌های رمزدارم رو هم طوری می‌نویسم که اوکی باشم کسی غیر از خودم بخوندشون. بقیه شماره‌ها پست‌هایی هستن که منتشر نکرده بودم و الان یکجا جمعشون کردم. جالبه که توشون میشه یه سیر تغییر رو هم دید! برای بعضیا نظر الانم رو هم نوشتم.

+ (هفت شهریور نود و نه) یکی از امراض من اینه که هی می‌چرخم تو بلاگ دنبال وبلاگ خوب و دنبالشون می‌کنم. قبلا که از اپ‌های فیدریدر استفاده می‌کردم، اون تو ثبت می‌کردم. الان که تنبلی پیشه کردم، محدود شدم به بیان. همه رو هم فرصت نمی‌کنم بخونم و دنبال می‌کنم برای روز مبادا! اینجوری یه عالمه وبلاگ خوب دارم تو فالویینگ‌هام.


+ (هجده فروردین نود و نه) تو لینکدین دیدم برای اسکیل‌هایی که وارد کردی تست می‌گیره. خواستم ببینم چطوریه گفتم بذار تست اینو بدم که آسونه. نشستم تست رو دادم و fail شدم. واقعا هم جزییاتی که پرسیده بود رو یا بلد نبودم یا مبهم بلد بودم. ولی می‌دونی چیه؟ توی شرکت ما اول مدیرم خدای این مهارته بعد من! من خودمو خدا نمی‌دونم! ولی خب همیشه اینطوریه که بچه ها تو این زمینه که به مشکل میخورن معمولا اول میان سراغ من بعد مدیرمون. و من هم ناقص بلدم چون ناقص خواسته شده و بیشتر از این خواسته نشده بود. حرفم حالا اینه که ببین من که معاون خدا بودم fail شدم. وای به حال بقیه. ببین دیگه اوضاع اینجا چقدر داغونه.


+ (هفت آبان نود و هفت) به راستی آدمی موجود عجیبی است... هرقدر زمان می‌گذرد، او گندیده‌تر می‌شود. یه روز تعطیل که می‌رسه دلم می‌خواد بمیرم.


+ (سی مهر نود و هفت) اینکه توی محل کار، توی ساعت ناهار و استراحت، کتاب بخونی، خیلی خوبه. خیلی. ولی اگه همین کتاب خوندن رو تو ساعت کاری انجام بدی، حق‌الناسه. اونم زمانی که کلی کار داشته باشی. حتی اگه به نظر خودت خیلی هم حرکت بافرهنگی‌ای(!) به حساب بیاد! کتاب رمان و خارج از تخصص کاری منظورمه. 

پ ن : یه سری شغلا وقت پرت زیاد دارن. واقعا طرف ممکنه کاری برای انجام دادن نداشته باشه. مثل منشی‌ها. من بحثم این شغلا نیست. 

(الان: الان نظرم دقیقا چیزی نیست که دو سال پیش نوشتم. به نظرم زمان‌هایی برای استراحت وسط کار نیازه و اون زمان هرکاری میشه کرد ولی نباید افراط بشه و کار بخوابه!)


+ (پنج مهر نود و هفت) یکی از مزیت‌های کار کردن برای من پول درآوردن بوده. پول درآوردنی که مایه عذاب نیست! پولش قرار نیست پس‌انداز بشه. و قرار هم نیست حساب کتاب بالا سرش باشه. همین که می‌تونم هر زمان، هر چقدر که دلم خواست خرج کنم، احساس امنیت فوق‌العاده‌ای میده. البته خرج کردن‌های من با آدم‌های دیگه متفاوته. من در حد رفع نیاز خرج می‌کنم. و اگر خرجی برام در اولویت باشه حتی به دلیل قیمت زیاد هم منصرف نمی‌شم. قبلا که پول تو جیبی می‌گرفتم زندگی خیلی سخت بود. برای خرید یه آب معدنی ساده هم باید دو دوتا چهارتا می‌کردم مبادا پول کم بیارم! و همین بطری‌های آب معدنی نشونه‌ی ولخرجی من بودن برای خونواده! ولی الان اوضاع فرق کرده. نسبت درآمدم به پول تو جیبیم در حدیه که می‌تونم پادشاهی کنم. می‌خواستم مثال‌هایی از خرج‌های پادشاه‌گونه‌ام بزنم... بیخیال :)

(الان: به نظرم با رشد فرد و دارایی‌هاش و توقعاتش اون دایره امنتی مالی هم تغییر می‌کنه. مثلا من الان به اندازه کافی پول دارم ولی جونم درمیاد خرجش کنم و لپ‌تاپ بخرم. چون فکر می‌کنم اگه از یه حدی کمتر پول داشته باشم امنیت مالیم به خطر میوفته! البته امیدوارم اینا همه از روی خساست نباشه که بیزارم ازش)


+ (بیست و چهار مرداد نود و هفت) از قالب وبلاگم خسته شدم. کجاست اون دوستم که دم به دقیقه برام قالبای قشنگ و متناسب با سلیقه خودم طراحی می‌کرد؟

(الان: کجاست واقعا که وضع این قالب منو ببینه :( )


(بیست و چهار مرداد نود و هفت) هر روز و هر ساعتی که دلتنگی میچسبه بیخ گلوم از خودم میپرسم یعنی اونم دلتنگ میشه؟ نکنه دوستی ما به نظر اون الکی بوده؟ (الان: این فرد با قبلی یکسان نیست!)


+ (نوزده تیر نود و هفت) این ویدیوهای جشن تعیین جنسیت بچه چی‌ هستن تو اینستا؟ نکنه بشه فرهنگمون؟ که جشن بگیریم ببینم بچمون پسره یا دختر؟ بعد بچه وقتی بزرگ شد این ویدیو رو دید باید چیکار کنه؟ خوشحال بشه دختر شده یا پسر شده؟ یا اون موقع که دارن سورپرایز میشن مامان و بابا، دقیقا چرا خوشحال میشن؟ مگه فرقی میکنه؟ مگه باید فرقی بکنه؟ 


+ (هفت دی نود و شش) می‌خوام یکی از کنسرتای جشنواره موسیقی فجرو برم، ولی کسی نیست همراهش برم!!! می‌دونم مسخره‌اس! ولی آیا مسخره‌اس واقعا؟؟؟؟ تنها؟؟؟؟ کنسرت؟؟؟ 

(الان: اون کنسرت رو نرفتم ولی یکبار تنهایی کنسرت رفتم. خیلی هم حال داد. خوشحالم تنهایی کنسرت رفتن رو هم آنلاک کردم :دی)


+ (چهارده آبان نود و شش) اینا صرفا یه مشت دغدغه ذهنی بی جواب مونده‌ان. اینکه چرا وقتی بحث از شهادت میشه، جای خانوما خالیه؟ چرا دست و پای خانوما با خونه و رندگی و مخصوصا بچه بسته‌اس؟ چرا آقایون حق دارن آسمونی بشن ولی خانوما با حضور یه بچه دست و پاشون به زمین قفل میشه؟ نمیگم بچه بده یا خوبه، مسلما مادری یه تجربه منحصر به فرده. ولی وقتی بحث از شهادت میشه فکر من میره سمت بچه هایی که دست و پای مادرو بستن! و چرا توی دیدارهای با ... تعداد خانوما با آقایون برابر نیست؟ اصلا چرا جایگاه خانوما کوچیکه و مساوی با آقایون نیست؟؟؟؟ 

(الان: واقعا نمی‌فهمم فازم چی بوده!!! الان اصلا چنین دغدغه ذهنی‌ای ندارم! اصلا!)

نظرات (۳)

  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • فقط اون یکی مونده به آخری: کنسرت!

    سالی ۱-۲ بار کنسرت رفتن و سالی یه بار کنسرت گذاشتن بخشی از برنامه‌های عادی هر سالم شده بود که ابداً هم برام تکراری و خسته‌کننده نمی‌شد اما حالا نزدیک به یک ساله که پام به هیچ سالنی باز نشده و با این اوصاف کرونا معلوم هم نیست کِی دوباره باز بشه...

    داغ دلم تازه شد قشنگ :))

    پاسخ:
    یادم افتاد که شهریوره و هنوز هیچ جایی نرفتم!

    من ولی دلم برای حقوق گرفتن تنگ شد :(

    البته من هیچ دایره‌ی امن مالی برای خودم تعریف نکردم تو اون سه سالی که شاغل بودم. حتی یه بار یادمه کارتمو رسوندم به صد یا دویست تومن، صد یا دویست تا تک تومنی :))))

    پاسخ:
    من سکته می‌کنم اگه کل موجودیم صفر بشه...
  • غریبه ‌‌‌‌
  • منم چند تا مطلب پیش نویس رو با هم در آخرین پستم منتشر کردم 😁

    پاسخ:
    من آدرس وبلاگت رو گم کردم. یه آدرس برام فرستاده بودی ولی وبلاگی به اون آدرس نیست الان :دی
    میشه آدرس جدیدت رو بدی؟ :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی