توییتهای نشدنی - سه -
یک - سطحی شدم. خیلییییییییی. اصلا دیگه توان عمیق شدنو ندارم. یه کم که عمیق میشم میگم خب بسه برگریم به سطح
دو - دخترای گلم یه چیز باحال کشف کردم. وقتی پریودین لپتاپو بذارین رو شکمتون و وبگردی کنین. هم سرتون گرم میشه هم فیزیکالی شکمتون گرم میشه. البته اگه دلدردتون بیشتر نمیشه
سه - محال ممکنه که هر ماه، هر فاکینگ ماه، واسه ماهایی که رحم داریم این سوال بنیادین ایجاد نشه که چرااااااا؟ تنها راه حل، درد و خونریزی بود؟ هیچ جور دیگهای نمیتونستی مشکلتو با ما صاف کنی خدا؟
چهار - دلم میخواد بمیرم. این تمایل من به مردن کم که نمیشه هی بیشتر و بیشتر هم میشه
پنج - این اصلا کار خوبی نیست یه سوراخ تو وبلاگتون نمیذارید واسه ارتباط! شاید یکی مثل من بعد از صد سال بخواد یه نظری بذاره! میدونم نمیخونه ولی صخی یکی از اوناست... مثل صخی نباشید
شش - یه جا یه جمله به نقل از محمود دولت آبادی نوشته بودن با این مضمون که هیچ وقت برای خواننده ننویس. یه طوری بنویس که انگار فقط قراره خودت بخونی... اینطوری به حرف دلت نزدیکتره
هفت - یه بار دیگه کورالاین رو دیدم.
هشت - برنامه روزانهام جدیدا این شده که میام خونه. بعد از شام و گشتن تو اینستا و اینا یه قهوه میزنم بر بردن و میشینم پای لپ تاپم تا کارامو بکنم ولی به جاش صفحه بلاگ رو باز میکنم و زل میزنم به مانیتور و هیچ کاری نمیکنم! بعد وقت خواب میشه.
- ۹۹/۰۵/۱۳
لطفاً بعد از اینکه به جواب سوالت رسیدی از خدا بپرس چرا به سوسک، بال داد؟ :|