دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۱۶ ق.ظ

۰. این پست حرف‌های کوچیک توییت‌ماننده که طی چند روز جمع شدن.

۱. استرس منو فرا گرفت. (دقیقا یادم نمیاد اینو تو چه موقعیتی نوشتم! حتما زیاد بوده که نوشتمتش!)

۲. یه جایی خوندم درد، رنجه. عذاب، انتخابه‌. یا یه همچین مضمونی. کاملا موافقم باهاش.

۳. بقیه هم مثل من وسط کار وقتی آهنگ قری گوش میدن، قر ریزشون رو با حرکت دادن موس تو مانتیورشون خالی می‌کنن؟

۴. دارم ویدیوهایی که ضبط کردیم رو گوش میدم. چقدر زیبا سخن میگم :)

۵. (در راستای شماره قبل) تکه کلام‌های آن بانو : درواقع - چی میگن

۶. (بازم در راستای دو تا قبلی) بعد از ویدیوهام رفتم یه پادکست گوش دادم و با این موضوع مواجه شدم که من چقد تند تند حرف می‌زنم!

۷. الان یک ماهی میشه که دارم هر روز پست می‌ذارم و فعالیتم رو بیشتر کردم. داشتم یه نگاه به آرشیوم می‌انداختم و ماه‌هایی که کم‌ترین تعداد پست رو داشتن رو نگاه می‌کردم. برام عجیب به نظر اومد که چطور مثلا من مهر ۹۸ فقط دو پست نوشتم! بعد یادم اومد اون زمان‌ها که دستم به نوشتن تو وبلاگم نمی‌رفت میومدم ماه‌هایی که بیشترین تعداد پست داشتن رو می‌دیدم و در عجب می‌موندم که من چطور تو یه ماه بیست و خورده‌ای پست گذاشتم؟! این همه حرف از کجام در آوردم؟ الانم متوجه شدم تیر ۹۹ رکورد شکونده و بیشترین تعداد پست رو به خودش اختصاص داده :|

۸. شدیدا احتیاج دارم موهامو کوتاه کنم. ولی اصلا دلم نمی‌خواد آرایشگاه قبلی برم. از طرفی انقدر کوتاهی موی آرایشگاه‌های زنونه بده که با امتحان آرایشگاه جدید باید ریسک کنی.

۹. خیلی تفاوت هست بین اینکه تو توی جهل باشی و ندونی تو جهلی با اینکه خودتو تو جهل نگه داری. مثال مشابه دیگه‌اش اینه که توی یه محیط بسته باشی و ندونی دنیای آزاد چه شکلیه یا خودتو بسته نگه داری. متاسفم واسه تمام سال‌هایی که تو خونه‌ای بزرگ شدم که اصرار داشتن بسته بمونن و جاهل. من با ادامه دادن این روند فقط به خودم ظلم می‌کنم. 

۱۰. من چقدر زشتم! اینوامروز فهمیدم.

۱۱. تولد دوستم رو هنوز تبریک نگفتم و نمی‌دونم چه خاکی باید تو سرم بریزم!

۱۲. امروز چندتا ویدیو دیدم درباره یه موضوعی و دوباره نظام فکریم فرو ریخت. یعنی تصویرم از یه موضوعی به کل فرور ریخت. قبلا چندین بار اینطور شده بود ولی الان دوباره این اتفاق افتاد.

۱۳. امروز یه چیزی رو درباره خودم متوجه شدم. اینکه من کم‌حرف بودن رو از ویژگی‌های خودم نمی‌دونم. یعنی خودم رو هیچ‌وقت کم‌حرف معرفی نمی‌کنم به بقیه. من کم حرف می‌زنم ولی نشونه‌ای برای کم‌حرف بودن نیست. یعنی موقعیتش پیش بیاد خیلی زیاد حرف می‌زنم و توضیح می‌دم یا حتی به اندازه. کافیه فقط یه کوچولو احساس کنم طرف مقابلم شنونده‌اس، بعد موتور من راه میوفته. 

نظرات (۱)

  • صدرا ارجمند
  • 1. من وسط کار آهنگ قری گوش نمیدم :)))

    2. پادکست درست میکنی؟ موضوعشون چیه؟

    3. درمورد 8، برو آرایشگاه مردونه.. کارشون خوبه عموما :)))

    4. درمورد 10، ؟!!

    5. درمورد 11، اگه از دلت نمیاد، نکنش! من این کارو میکنم :)

    پاسخ:
    پادکست نیست. یه سری ویدیو آموزشی برای همکارامه :دی

    باشه میرم آرایشگاه مردونه میگم موهامو این مدلی کوتاه کنید :) (خیلی ساده‌س ولی می‌ترسم خودم خراب کنم)

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی