دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۶ ق.ظ

یک - توانایی باز کردن توییتر رو ندارم. خیلی دردناکه. با باز کردن اینستاگرام هم حالت تهوع می‌گیرم.

دو - چقد ایمیل جدی دادن حال میده :)

سه - من هنوز با استفاده از F-wordها مشکل دارم!

چهار - داشتیم غذا می‌خوردیم. بعد از غذا اومدم سالاد بکشم، بشقابم خیلی غذایی و نارنجی بود! یه بشقاب دیگه برداشتم. بعد به مامانم گفتم مامان یادته من بچه بودم هیچوقت سالاد رو توی همون بشقابی نمی‌خوردم که توش غذا خوده بودم؟ مامانم چهره‌ش گل انداخت. انگار خاطره جالبی بوده باشه... اگه همین رو چند سال پیش می‌گفتم تهش یه تیکه می‌شنیدم که تو همیشه‌ی خدا برعکس بقیه‌ای. فکر می‌کنم مامانم هم رشد کرده.

پنج - دهن خودمو صاف کردم با تحقیقاتم. صاف!

شش - سبک زندگی من طوریه که تو ایران از غریب هم غریب‌تر زندگی میکنم.

هفت - یه ویدیوی آموزشی در راستای تغییر کارم دارم می‌بینم. داشتم فکر می‌کردم من در این باره نه به کسی گفتم نه هیچی. خودم یکه و تنها دارم این چیزا رو امتحان می‌کنم تا دستم بیاد. قاعده‌ش شاید اینه که تو یه network داری و حداقل به یکی دو تاشون میگی ازشون می‌پرسی.‌.. یه کم در جریان قرار می‌گیری.

هشت - امروز تیک زدن to do list خوب پیش رفت. چرا؟ چون واقع‌بینانه بود، هم کار دوست‌داشتنی داشت هم دوست نداشتنی، ددلاین داشت و تونستم با بدختی قبل از اینکه وسواس یا کمال‌گرایی منو بکشونه به تموم نکردن، یه نقطه تعیین کنم و بگم بسه همینجا تموم!


نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی