...
دارم یکی از پروژهای شرکت رو مرور میکنم تا برای همکارام پرزنت کنم و تحویلشون بدم. توی مرور کردنها اولش تعجب کردم. هر موضوعی رو مرور میکردم باید میگفتم البته این نباید اینطور میبود ولی حالا دیگه اینطوره! بعد من باید این حرفو بزنم!!! تعجب کردم که منی که اینقدر دغدغه اینو داشتم که این پروژهها روی اصول جلو برن، چرا این پروژه اینقدر داغونه! و ما که این همممه مدت روش کار میکردیم یعنی یه بار نیومدیم تر و تمیز و مرتبش کنیم؟
الان که وسطای آماده کردن محتواهام هستم یادم افتاد. یادم افتاد که من یه مدت زمانی یه ریز و پیوسته به مدیرم غر میزدم که این چه پروژهی کثیفیه تحویل من دادین و فلان. بعد از یه مدت یه تایمی پیدا کردیم که فشار کار کمتر بود و مدیرم راضی شد که پروژه رو تر و تمیز و مرتب کنیم. تیممون رو جمع کردم توی یه جلسه. براشون از دغدغهام توضیح دادم و بعد با همفکریشون یه برنامه ریختیم برای مرتب کردن پروژه... برنامهمون رو پای تخته نوشتم. برای کارها درجه سختی و زمان و اولویت مشخص کردیم(تاکید میکنم جمعی بود و تک نفره نبود) و تقسیم کار کردیم. توی تقسیم کار هم حتی گفتم انتخاب با خودتونه. هر کس هر قسمتی رو دوست داره برداره. بر اساس درجه سختی و زمان انجام هر کار، کاملا میشد عادلانه کار برداشت. تقسیم کار انجام شد. کار بزرگمون ترتیب داشت و مرحلهای بود و کارای موازی دیگه کوچیک بودن. اول باید نفر اول کارش رو میکرد، بعد نفر دوم و بعد کارای موازی شروع میشدن...
چندین بار تاکید کردم کارها رو برای این کوچیکتر کردیم که بشه راحتتر انجام داد و تغییرات تحت کنترل باشه تا مشکلی پیش نیاد. برنامه برای یه هفته بود، نهایتش دو هفته.
رفتیم پی کارمون. نفر اول یکی از همکارامون بود و من نفر بعدی. بعد از یه مدت پیگیر شدم که فلانی چرا کاری نکردی؟ گفت انجام دادم ولی مشکل داره و دارم مشکلش رو حل میکنم! یه هفته گذشت. طرف یه روز اضافه هم اومد شرکت و موفق نشد. هفته بعد شد و باز پیگیری کردم. گفت حجم تغییری که داده زیاده و مشکل داره و نمیشه فعلا ازش استفاده کرد و باز زمان خواست. داغ کردم! ولی گفتم باشه. رفتم تغییراتش رو چک کردم ببینم چیکار کرده که دیدم پنج شیش تا از مرحلههای برنامهمون رو برداشته یه دفعه انجام داده. حتی بخشی از کار من رو! خلاصه کنم که چندین هفته گذشت... چندین آخر هفته رو طرف اضافه اومد شرکت. چندین نفر ساعت حروم کرد سر اون مرتبسازی و هربار که من میومدم یه غر ریزی بزنم مدیرمون به من میگفت ببین این کارش مشکل پیدا کرده، اگه حلش کنه دیگه پروژه مرتبه! مدیرمون حتی راضی بود به این همه نفرساعت حروم کردن!!!
خلاصهی ماجرا چیه؟ من اون تغییرات رو هیچوقت به پروژه اضافه نکردم. حتی یه بار بعد از دو سه ماه گفت مشکل رو حل کرده ولی با شناختی که ازش داشتم میدونستم همه جوانب رو چک نکرده. به مدیرم هم یه بار صریح و شفاف گفتم من اون تغییرات رو اصلا تو پروژه نمیارم. دلایلم رو هم گفتم. قانع کننده بود. و تمام.
حالا میشه درباره دوتا موضوع بحث کرد. اول اینکه اصلا چرا اینجوری شد؟ دوم اینکه چه پیامدهایی داشت؟
اولین پیامدش پروژهایه که مرتب نشد، بلکه نامرتبتر شد و ایجاد تغییر توش سختتر. نفرساعتهایی که حروم شدن هم به کنار. دومین پیامد تاثیری بود که روی من گذاشت. منی که سرم درد میکرد برای کار گروهی و اینجور هماهنگیا دلسرد شدم. دیگه از اون به بعد واسه کارام تو شرکت از کسی برای انجام کاری کمک نخواستم. اتفاقا چندبار مدیرم پیشنهاد داد واسه این کار میخوای کسی کمکت کنه؟ ولی من واقعا با این آدما دیدم کار نه تنها جلو نمیره، حتی ممکنه هیچوقت هم انجام نشه.
چرا اینطوری شد؟ به خیلی دلایل... مهمترینش اینه که طرف نه کانسپت برنامهریزی رو میدونست چیه، نه کار گروهی! فقط با خرکاری آشنا بود. ساعتها هم خرکاری کرد. بابت خرکاریش هم اضافه کاری گرفت. ولی ذرهای به راحت کردن و تحت کنترل قرار دادن کار فکر نمیکرد. و معلومه من کاری که تحت کنترل نباشه رو به پروژه اضافه نمیکنم. ولی الان میبینم مشکل حتی پایهایتر بود. اینکه مدیرمون حاضر بود همچین آدمی رو توی تیمش نگه داره و به ما تحمیل کنه. آدمی که با کار تیمی آشنا نیست و ذرهای هم تلاشی برای یادگیری این مدل فعالیتها نمیکنه رو نگه داشته بود تو تیم و همش با منی که دنبال هم تیمی فعال میگشتم هم تیمی میکرد تا جایی که گفتم یا من میرم یا با این آدم همتیمی نمیشم! و خب واضحه که آخرش بعد از یک سال رسیدیم به این نقطه که من ترجیح دادم برم.
(اینو هم توی پرانتز بگم. منم تو کار تیمی حرفهای نیستم. ولی صفر هم نیستم. دوست دارم یاد بگیرم و با کار تیمی کارا رو راحتتر کنم. محل کارم جایی بود که روش حساب میکردم برای آزمون و خطا و جلو رفتن و حرفهایتر شدن. ولی خب جذب نیروهای جدید اینو نشون میداد که خود مدیرا این چیزا ذرهای براشون مهم نیست و فقط درباره کار تیمی یه سری حرف تکراری میزنن که حتی نمیدونن یعنی چی!)
- ۹۹/۰۴/۲۳