...
اون آقاهه رو یادته تو فیلم مسیر سبز که هیکل درشتی داشت و سیاهپوست بود و درد و بلا رو از جون آدما میگرفت و شب از دهنش بیرون میداد؟
الان حسم شبیه اونه. امروز بعد از یه روز کاری عذابآور با یه کار اعصابخوردکن، یه دقیقه همکارمو صدا زدم بیاد ببینه میدونه مشکل از کجاست؟ اومدنش همانا و یک و نیم ساعت تمام اضافه کاری موندن من همان. چرا؟ چون موتور حرف زدنش روشن شده بود و مگه ول میکرد؟؟
واقعا واسه خودم متاسفم که با این سن هنوز نمیتونم خودم باشم و نشستم به شنیدن نصیحتای چرت و پرت ایشون و نقش دختر مودب و خانوم رو بازی کردن :|
واقعا حرفا و نصیحتاشم آشغال محض. چرت و پرت. آخرشم مثل دخترای ریحانه تشکرم کردم حتی! کسی که برای کار دیگران چه برسه به آبدارچی یا مدیرعامل ارزش قائل نیست و فکر میکنه کار خودش خفنترین کار دنیاس... واقعا قضاوتی براش ندارم بکنم!
با کار کردن با همین آدماس که احساس پیری و مرگ میکنم :|
نمیاد بیرون... تموم نمیشه این همه آشغال...
- ۹۹/۰۴/۱۶
کاش میشد دوشاخهٔ بعضیا رو موقع حَرّافی، از برق کشید! 😐