دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

دوشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۰۸ ب.ظ

یه جا یه نظر گذاشته بودم، دیدم خوبه اینجا پستش کنم. نظرم درباره بچه‌هایی که سقط میشن و فرصت زندگی کردن رو پیدا نمی‌کنن بود.


« ولی من به زندگی توی دنیا به چشم یه مرحله نگاه میکنم. تو توی زندگی دنیایی کلی چیزای خوب میتونی بدست بیاری و توی مراحل بعد از داشتن چنین تجربه‌هایی حال کنی و برعکس گند بزنی به زندگیت و توی مراحل بعد حسرت بخوری. مثل جوانی که خیلیا خوشحالن که مثلا کارایی که دوست داشتن رو انجام دادن و خوش گذروندن و لذت بردن در کنار سختی‌هاش و خیلیا هم حسرت کارایی که نکردن رو میخورن. یه مرحله بود، گذشت و تموم شد. اگه استفاده کردی حالشو میکنی اگه هم استفاده نکنی حسرت میخوری در عین سختی هایی که ممکنه برات پیش بیاد. این بچه ها این فرصت رو از دست دادن و این حق زندگی کردن و گذروندن تمام و کمال این مرحله رو یه نفر دیگه ازشون گرفته. حالا چی میشه و خدا چیکار میکنه و این حق ایا برآورده میشه یا نه رو نمیدونم :) »

نظرات (۱)

ابعاد خیلی زیادی داره این مسئله 

من خودم فکر کنم تقریباً خوشحالم که به دنیا اومدم 

مامانم نمیتونسته بچه دار شه 

قبل از منم یکی سقط شده 

بعضی وقتام که حالم بده احساس میکنم شاید بهتر بوده به دنیا نمیومدم 

نمیدونم ):(

پاسخ:
الان احساس می‌کنم باز نگاهم به زندگی عوض شده یه کم!
ولی اره موافقم باهات که ابعاد مختلفی داره و هیچوقت نمیشه یه نظر مشخص و قطعی داشت
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی