دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۴۴ ق.ظ

خرید کردن رو دوست ندارم. آرایشگاه رفتن رو هم. جونم درمیاد انجامشون بدم. وقتی خیلی وقته که خرید نرفتم و دیگه هیچ لباسی ندارم و همچنان نمیرم، اولش به خودم میگم از روی تنبلیه. میگم تنبلیه و بعد یه حس شیطنت تو وجودم حال می‌کنه با این تنبلی و حمایتم می‌کنه‌. با حس تنبلی می‌خوابم و دلمو خوش می‌کنم که چه تنبل باحالی هستم من. ولی در اعماق وجودم می‌دونم که از روی تنبلی نیست. من تنبلیم نمیاد. من خرید نمی‌کنم چون خرید کردن رو دوست ندارم، چون ازش بدم میاد. من از خرید کردن فرار می‌کنم‌، در میرم. چرا از این کار بدم میاد؟ بماند. حوصله باز کردنش رو ندارم‌. در واقع حوصله دارم ولی از باز کردن این موضوع که از خرید کردن بدم میاد هم دارم فرار می‌کنم.

مثلا الان خیلی وقته خرید نرفتم و چیزهایی که احتیاج دارم، دیگه برام ضروری شدن. پول هم دارم به قدر کافی. ولی تنبلی... فرار!!!

بعد می‌دونی چه چیزیش رو دوست ندارم. اینکه این کار خیلی کوچیک و مسخره‌اس! برای همه و مخصوصا بیشتر دخترها تفریحه. بعد من!

برای اینکه از زیرش در نرم هم مثلا میام برنامه‌ریزی می‌کنم از قبل. که مثلا فلان روز، فلان ساعت، پاشم برم فلان جا، و این لیست رو بخرم. فقط متعهد موندن بهش سخته.

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی