...
جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۲۰ ق.ظ
اومدم از دیروز بنویسم، کلللی حرف داشتم. در این حد که دیشب دلم میخواست بنویسم و عذاب وجدان داشتم که میخوام بخوابم قبل از نوشتن ماجراهای دیروز!
سعی کردم بنویسم. نشد. یا زیادی وارد جزییات میشدم، یا بعد از نوشتن، یه «خب که چی؟» مسخره خرابش میکرد. یا میخوندم و میدیدم نتونستم بیان کنم احساس اون لحظهام رو.
به هر حال.
به هِدِر و معرفی وبلاگ نگاه کنید. گویای همه چیزه. من حرف نمیزنم و بلد نیستم این کار رو. و موضوع اینه که حتی بلد نیستم کتبیش کنم. چون سوخته. اون تیکه از مغز من سوخته. یا شاید هم فلج شده. اون تیکهی حرفبزنم کار نمیکنه و هنوز به پذیرش ناقص بودنم نرسیدم. تمام.
- ۹۸/۰۲/۱۳