...
جدیدا دقت کردم که توی محل کارم، به محض رسیدن به نقطه اشک ریختن، زودی پناه میارم به وبلاگم. شاید خیلی وقتها چیزی ننوشته باشم. ولی جالبه که پناه من اینجاست.
حالا وبلاگ جان بشین برات بگم. من آدمی هستم که عوض شدن غیر منتظره یه چیز حتی خیلی کوچولو توی محیط زندگی اذیتم میکنه. از اتاق خوابم بگیر تا محل کارم. احساس نا امنی می کنم. کلافه هم میشم. و دلم میخواد گریه کنم. از اینکه یه ادم هم چه با اجازه چه بدون اجازه توی این قلمروهای امنم وارد بشه هم اذیت میشم.
شاید به همین دلیل هم باشه که تا جایی که تونستم سعی کردم میز محل کارم رو نقطه امنم نکنم. یعنی در این حد که هیچ وسیله ای که بهش تعلق خاطر داشته باشم رو هیچ وقت روی میزم نمیگذارم. خالی خالیه. ولی همچنان با اومدن و دیدن تغییرات روی همین میز خالی، دیدن یه نفر دیگه پشت میزم و دیدن اثرات بودن ادمها از قبل پشت میز عصبی میشم.
و خب الان عصبیم.
من ادمی هستم که یه سری اصول دارم برای خودم. یکیش اینه که کار مفید انجام بدم. از پیچوندن کار متنفرم. از مثلا حتی چک کردن دم به دقیقه گوشی هم متنفرم. مثلا حتی موقع استراحت یا خوش و بش با ادما هم همش کلافه ام چون دوست دارم برگردم به کارم!! و خب الان رو هوام. کاری نمیتونم بکنم و کلافه ترم. واقعا دلم میخواد بشینم گریه کنم همینجا!!
اینا رو نوشتم. بعد به این فکر کردم که من حتی محیط اتاق خوابم رو هم طوری کردم که با اومدن ادما توس احساس ناامنی نکنم. و خب همین اتاق خواب برای من ناامن شده!! و شاید دلیل راحت نبودنم توی اتاقم هم همین نا امنی باشه. نقطه امن من توی اتاقم یه فضای یک متر در یک متر در نیم متره!
- ۹۷/۰۶/۲۰