دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۳۵ ق.ظ

در حالی چهاردهم میشه که کلی کارِ نکرده مونده رو دستم.
چرا تعطیلات اینطوره واقعا؟
چی شد که اینطور شد؟
بگذریم...
ولی در کل چندتا نتیجه مثبت داشت برام.
یکی داداشه بود که رفت گوشه قلبم یه جای اساسی گرفت.
یکی اینکه خودمو دیدم. خوب ندیدم ولی یه کم دیدم! و خودم در روابط. نگاه بدی نبود.
چند مورد که در حد آرزو طور برام بزرگ شده بودن محقق شدن.
و چند مورد اعصاب خوردی خوره وار رشد کردن که دیگه باید از ریشه قطعشون کرد.
هی هم مصمم تر میشم به رفتن. باید جدیش کنم. من مرد عملم. و مردِ شدن. آدمی که نشدن توی کارش نیست.
یه جاهایی هم دلم میخواست تموم شه همه چیز از فرط خستگی روحی و دیدن یه چیزایی!
یه جاهایی هم احساس قدرت کردم و دلم به حال منِ قبل مخصوصا سالهای قبل حوالی عید سوخت.
و...
 در کل کم وقت گذاشتم برای خودم. در واقع نذاشتم.

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی