دیروزانه!!!
پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۴۳ ق.ظ
# هیچم قشنگ نبود که اون دختره که چهرهاش منو یاد دوستم میندازه، بعد از سه روز آشنایی، با شوخی بم گفت تو چرا حرف نمیزنی؟ یه کم حرف بزن حداقل ببینیم صدات چجوریه...
منظورم از قشنگ نبودن، حرفش نبود که شوخی بود و خوشم اومد :)
منظورم از قشنگ نبودن، یادآوری خودم به خودم بود... تابلو بودنم... اینقدر زیاد...
# میدونی یکی از چیزایی که آزارم میداد و حالا تکرار شده، تلفن کردنه...
اینکه سر ساعت نرسیده باشی خونه و مادرت زنگ بزنه و با بیحالترین صدا حرف بزنه و تو هم با بیحالترین صدا حرف بزنی و مکالمهی تکراری همیشگیتون اتفاق بیوفته که تعداد کلماتش کمتر از بیست کلمه اس... و هیچ حرف دیگه ای... هیچی... بیخیال اصلا...
# از جمله کارهایی که این روزها توی مسیر رفت و برگشت انجام میدم فکر کردن به معیارهای ازدواجمه!
و خب از پررنگترینها و اصلا اون چیزی که هر دفعه در نهایت به عنوان نتیجه بش میرسم اینه که دوست دارم شبیه به خودم باشه... به خود پایهایم! نه نمود بیرونیم... اینجوری احتمالا خوشحال خواهم بود و خوشبخت...
# مثل یه گوشت در باشه یه گوشت دروازه رو هم برای حرفای بد و زشت نگفتن... برای هر حرفی حتی خنثی یا خوب هم هست... کاربرد اصلی این مثل واسه حرفاییه که فارغ از محتواشون برای توی نوعی آزار دهنده ان و اگه اون یکی گوشت دروازه نباشه این حرفا توی وجودت رسوب میکنن و ته نشین میشن و بعدا پدرتو درمیارن... البته این مثل درباره گوشه... نگفته دهنت که بسته باشه مثلا! پس در کنار در و دروازه کردن گوش دهانت رو خواهشا بسته نگه ندار!
# و همین الان فهمیدم نوشتن کلمه ی خوهشا اشتباهه و اصلا «خواهش» کاملا فارسیه و نباید با تنوین بیاد :| پس به جای خواهشا چی استفاده کنم؟
- ۹۶/۰۷/۲۰