در ادامه...
+ و در ادامه ی پست قبل، بابام اون مبلغو با اینکه به نظرش زیاد هم بود برام ریخت. بی پرسش زیادی! و من فردا یادم باشه که ضمن تشکر ببینم قضیه چیه؟ قرضه؟ محبت قلمبه شده اس؟ یا حسابمو مطرح کنم؟
که در هر سه حالت باید حسابو مطرح کنم :|
اصلا به جهنم، بذار یه بارم من بد بشم! والا!!!!!!!!
+ امروز خوب بود، بد نبود!
+ هیچ کس نیست ببینه چه با خانومای بغل دستیم توی اتوبوس صحبت میکنما!!! صحبت که نه! همون دو کلمه نظر شهروندی :)
+ میخواستم یهوووو کلی کار کنم... و خب مثل همیشه دیدم نمیشه... حالا باید به جای هیچ کاری نکردن روش معقول رو که همانا پله ای جلو رفتنه انتخاب کنم.
+ پله اول مدیریت استراحت. یک هفته خوبه؟ یا دو هفته؟ یک هفته هم زیاده هم کم! ولی خوبه... تا آخر هفته بعد وقت اسنراحت هام رو مدیرت میکنم و باقی کارها هم طبق روال قبل...
+ بقیه حرفا بمونه تو دلم!!
+ آهان! و یادم باشه دیگه از این به بعد نذارم مامانم دم نوش درست کنه! به جای بهبود گلو، از شدت غلظت گلوم خراش خورد و سوخت :)
- ۹۶/۰۷/۱۸