یعنی چی میشه؟ :دی
خسته شده بودم از آشپزی و بشور بساب! گفتم دیگه امروز کولاک میکنم... به اندازه یه لشکر غذا درست کردم که دو نفری توی چند روز بخوریمش. در این حد که قابلمه بزرگهی مامان ابعادش یه کم کوچیک بود واسه اون همه برنج :دی
و دو تا تابهی بزرگ هم برای مخلفات کنار برنج استفاده کردم. در صورتی که همیشه یک تابه چهار نفرو سیر میکرد که به کنار، تازه اضافه هم میومد :دی
هر چیزی هم که به غذا اضافه میکردم نامطمئن بودم. آخه تا حالا در این هیبت غذا درست نکرده بودم. حالا اشکال نداره اگه سیبزمینی و پیازش کم و زیاد بشه ولی درباره نمک و آبلیمو مسئولیتی قبول نمیکنم!
حالا هم نشستم و بعد از ۳-۴ ساعت فعالیت در آشپزخانه(!) چایِ یخکرده میخورم... بوی خوبی از تابهها نمیاد! فکر کنم آبیلمو زیاد زدم! یه حسی هم بهم میگه نباید اون آبلیموهای ته ظرفو میریختم توی تابه، باید دور میریختمشون!
برنج هم فکر کنم زیاد توی آب جوش موند! به احتمال زیاد شفته میشه! البته نمیدونم که آیا اشتباه کردم آب سرد هم ریختم روش یا نه!!!! :دی
چایِ یخ کردهام نصفه مونده و من دارم به این فکر میکنم که اگه خوشمزه بشه، چه عالی میشه. ولی اگه بد مزه بشه، خب من که اوکیام و سنگ هم باشه میخورم تو این چند روز... ولی بابام رو نمیدونم تا چند روز قراره طاقت بیاره؟! ولی اگه غر بزنه هم ناراحت میشم به هزار دلیل!!! خب مُردم اینقدر که غذا درست کردم! اگه برادرم بود که من اینقدر آشپزی نمیکردم! مرامی با هم کنار میومدیم و یه کاری میکردیم غذا مذا رو!
والا...
بعدا نوشت : برنج خوب شد ^_^ ولی اون آبی که ریخته بودم روش باعث شد یه کم نمکش بره... حدسم درباره آبلیمو هم درست بود! ترش نشد غذا ولی آبلیموهه باعث شده بود غذا یه مزه ی خاصی بگیره! انگار که مثلا تو آزمایشگاه شیمی بودی بعد دستت خورده یکی از اون ماده ها ریخته تو غذات! البته زیاد نیست این مزه هه :دی زودم خاموش کردم زیر غذا رو و سیب زمینی ها می تونستن بیشتر پخته بشن! همین!
- ۹۶/۰۶/۰۵
پس پدرت این چند روز جهنمی رو احتمالا هیچوقت یادش نره :))