دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

پنجشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۵۶ ب.ظ

همش فرار... فرار از همه چیز...

همش واسه خودم و کارام ددلاین گذاشتم تا بتونم با خیال راحت فرار کنم و عین خیالم هم نباشه...

دلم میخواد داد بزنم و به خودم بگم خسته نشدی؟

تو این هشت ماه گذشته چیکار کردی؟ اصلا گذر زمانو حس کردی؟ اصلا الان میتونی درک کنی هشت ماه گذشت؟؟؟

بیشتر از این میخوای به خودت و زندگیت گند بزنی؟ که چی؟ که بعدش چی بشه؟ گند بزنی و بعدش چه اتفاقی بیوفته؟

خسته نشدی از فحش دادن به خودت؟

خسته نشدی از این همه جنگ اعصاب؟

با استرس از خواب بیدار شدن خستت نکرده؟

این تو بودی؟ این آینده‌ی تو بود؟ اگه یه روز با خود گذشتت روبرو بشی اصلا میتونی سرتو بلند کنی جلوش؟

خسته نشدی از بس سعی کردی خودتو بی خیال نشون بدی؟ واقعا هنورم فکر میکنی تونستی بیخیال باشی؟

از این سکوت مزخرفت خسته نشدی؟

یه جایی تمومش کن خواهش میکنم... این همه حماقت بسه دیگه

نظرات (۱)

  • علی شبانه
  • هممم....
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی