پتوی تنبلی!!!
بعضی وقتا تنبلی رو برای خودم به یه پتو تشبیه میکنم. یه پتوی مهربون که به جای اینکه تو بری سراغش، اون با مهربونیِ تمام میاد سراغت. بغلت میکنه، گرمت میکنه، نوازشت میکنه، پلکاتو سنگین میکنه و توی گوشت زمزمه میکنه و ازت میخواد کارهاتو بعدا انجام بدی. لحن و صدای خیلی مهربونی داره. خیلی آرومه... همون زمزمههاش هم میتونه تو رو به خواب ببره.
پتوی تنبلی امشب هم داشت به سراغم میومد. گفت حالا امشبم پست ننویس، اتفاقی که نمیافته. بش گفتم باید بنویسم، به خودم قول دادم. گفت خب به خودت قول دادی، به کس دیگهای که قول ندادی! گفتم نمیشه، بعدا از خودم خجالت زده میشم. گفت آخه حرفی هم که نداری بزنی! گفتم کاش چند تا پست مینوشتم و ذخیره میکردم واسه اینجور وقتا. گفت آره فکر خوبیه، بعدا انجامش بده.
قربونش برم همیشه از ایدههای تنبلانه من حمایت میکنه. اصلا بزرگترین مشوق من توی ایده زدن واسه تنبلیه.
فکر کردم دیدم با این حساب باید ماهی ۳۰ نوشتهی ذخیره برای خودم بنویسم برای اینجور وقتا. وقتایی که حرفی نیست و ندارم واقعا! وقتایی که پتوی تنبلی هم خیلی مهربون میشه باهام!
- ۹۶/۰۳/۱۷