دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۱۱ ب.ظ

ماشینو روشن کردم. مامانم نشست توی ماشین. حرکت کردیم. چند دقیقه بعد مامانم دلش خواست که یه دعوا شروع کنه. مامانم داد میزد و من سکوت کرده بودم. چند دقیقه بعدتر هردومون با صورت‌های خشمگین فقط داد می‌زدیم. یعنی یه ناظر بیرونی دو تا خانومو توی یه ماشین می‌دید که دارن سر همدیگه فریاد میزنن! وقتی داشتم پارک می‌کردم به این فکر کردم که من چطوری رسیدم اینجا؟ چطوری بدون تصادف مثلا؟ و چرا این دعواهای ما توی ماشین اینقدر پر تنش و یهوییه؟ اصلا چرا مامان من اینقدر علاقه داره که دعواهاشو توی ماشین شروع کنه؟ و چرا ما موقع داد و فریاد و دعوا توی ماشین فکر می‌کنیم هیچکس مارو نمی‌بینه؟؟؟ و من چرا همیشه بعد از فروکش کردن دعوا اینقدر بی‌مهابا گاز میدم؟ چرا بعد از دعوا هم حوصله‌ی هیچ کاری رو ندارم؟ اعم از خرید کردن،  خوردن، خوابیدن و زندگی کردن؟ چرا مامانم انگار نه انگار که دعوایی بوده، تازه ذوق خرید کردنش گل می‌کنه؟ :|


پ ن : صد بار عنوان پست رو عوض کردم :|

نظرات (۶)

  • محمد روشنیان
  • بعد از کنش یا واکنش خشم در حال رانندگی چون دست و پای آدم بستست و نمیتونه در هین دعوا آنچنان خشم رو روی چیزی تخلیه کنه بعد از فروکش کردن برای تخلیه فقط پدال وجود داره که روش بشه تخلیه شد! البته این برای هر کسی متغیره
    پاسخ:
    بله درسته. 
    شما هم توجه کنید که «در حین» :)))
    زده به سرم :|
    شاید توی ماشین‌،کمتر میشه شدیدتر دعوا کرد :|

    میگم اگه عصبانی نمی‌شید، :| "بی‌محابا" درسته.
    پاسخ:
    شدیدترین حالت دعوای ما توی ماشینه معمولا :|

    بی محابا یعنی بی ادب، بی مهابا هم یعنی ترس نداشتن :)
    این عینک آفتابی من کجاست بزنم به چشمم؟ :))))
    من یه بار دعوای یه دختر و پسر جوون رو توی ماشینِ در حال حرکت دیدم.. از شدت ناراحتی تا یه هفته از یادآوریش قلبم فشرده میشد.
    کاش دیگه هیچوقت دعواتون نشه
    پاسخ:
    کاش...
    ون مامانا پوس کلفتن
    و ما پوس نازک

    بعد اینکه کلا اصل اینه که زندگی و کارای ما باید جوری بچرخه که اونا دوست دارن...مثلا الان دعوا ! دیگ به این فکر نمیکنن که مادر‌من شما خوش‌خوشانته و من پریودم اعصاب ندارم...میزنم خودمو میکشم...یا مثلا الان خرید ! مادر‌من سرم درد میکنه بیام بیرون تو شلوغی بالا میارم پس‌میفتم.....الان مهمونی خونه عموی یکی مونده به آخریت...مادر من چن وقت پیش بود که یهو دیوونه شدم و به اون زنیکه ش هر چی از دهنم درومد گفتم و من نمیام و شما برین....الان شام جیگر....مادر من من از جیگر متنفررررم.....
    و خلاصه از این دست چیزا

    منم میگازونم.....انگار میخوام از درون بمیرم پامو هی فشار میدم اونجا
    پاسخ:
    دقیقا...
  • محمد روشنیان
  • غلط املایی رو بذارید پای این پست وبلاگم :))
    ۴۸ ساعت از کارای نرم‌افزاری به کارای شخصی از کارای شخصی به کارای سینما از کارای سینما به کارای دیگه به صورت لوپ دارم یک‌ریز فعالیت می‌کنم با کمترین تایم استراحت که اونم خلاصه میشه به خواب! این موضوع تا  ۹۶ ساعت به همین منوال خواهد بود و بعد از اون نیاز به یه آخرهفته دارم که فقط بخوابم!

    برگرفته‌شده از وبلاگ شخصی محمد روشنیان roshanian.ir

    پاسخ:
    خسته نباشید :)
    :|
    مُحابا معنی ترس و احتیاط میده. اصلا کلمه‌ای به اسم "مهابا" نداریم! فکر کنم منظور شما "مهابت" باشه. من اگه این کلمه‌ی محابا رو صدبار ویرایش نکرده بودم انقدر قاطع خدمت‌تون عرض نمیکردم!
    پاسخ:
    من سرچ کردم و اینجا رو دیدم که با خیال راحت گفتم :(
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی