12 . دلخوشی های کوچک زندگیِ من
وقتی یه نفر از رانندگیم تعریف کنه
منظورم از این تعریف کردنهای الکی نیست! از اونا که وقتی به مامانم میگم نترسه، الکی ازم تعریف میکنه تا بگه نترسیده رو نمیگم. یا از اون تعریف کردنها که مادربزرگم وقتی داره پشت سر هم ذکر میگه و صدقه میاندازه که مبادا تصادف بکنم رو هم نمیگم:| همچنین از اونا که بابام وقتی یه مهمون رو سوار کردیم و میخواد ترس مهمونها رو از بین ببره رو هم نمیگم :| (ترس این دوستان ساختگیه! یعنی اتفاق خارجی ترسناکی وجود نداره، اونا از اتفاقی میترسن که خودشون تصورش میکنن و بش پر و بال میدن و احتمال رخ دادنش کمه و یا احتمال رخ دادنش به همون میزانیه که توی موقعیتهای دیگه ممکنه رخ بده، موقعیتهایی که اتفاقا توشون اصلا نمیترسن مثل موقعیت رانندگی افراد میانسال و بعد از آن!!!)
تعریف کردن واقعی منظورمه. از اونا که فقط و فقط یه نفر بلده :)
پ ن : من از اون دخترهایی هستم که اگه ببینن یکی داره پشت فرمون به جنسیتشون نگاه میکنه و پشت سر هم برچسب بشون میزنه زود عصبانی میشن. از اون دخترها که بعضی وقتها کارایی میکنن تا به بقیه ثابت کنن این فکراشون درباره رانندگی خانوما الکیه و در عین حال خیلی هم زشته :/
پ ن : توضیحات این سری پستها
- ۹۵/۱۰/۲۶
:|