دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

Take Shelter

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۰۴ ق.ظ


این پست شاید، شااااید، دقت کنید شااااید خطر لو دادن داستان فیلم رو داشته باشه. پس اگه به من اعتماد ندارید، ادامه رو نخونید...


اوایل فیلم با خودم گفتم نکنه این از اون فیلم داغوناس که طوفان میشه و همه بدبخت میشن و بعد چند نفر دنیا رو نجات میدن و این حرفا؟ چون حوصله این مدل فیلم‌های قهرمانانه و خیالی رو نداشتم!

بعد که یه کم گذشت، از اونجایی که زمانِ فیلم دیدنِ من دقیقا مصادف شده بود با نصف شب و همینطور تاریکیِ اتاق، با یه چشمِ باز و یه چشمِ بسته فیلمو می‌دیدم و از کارگردان خواهش می‌کردم که فیلمش ترسناک نباشه! چونکه هم نمی‌تونستم فیلمو نصفه ول کنم و هم نمی‌تونستم نصف شبی نترسم! 

کم کم که داستان فیلم جلو رفت ضمن تشکر از کارگردان دیگه کم کم به روال عادی برگشتم و هی غم و غصه خوردم به خاطر شخصیت‌های توی فیلم و از گذاشتن خودم به جای شخصیت اصلی خیلی زندگی رو سخت دیدم!!!

آخرای فیلم، اوضاع دیگه داشت خیلی قشنگ میشد و همه خوش و خندان داشتن می‌رفتن همه مشکلاتو حل کنن و خوشحال باشن که یهو نفهمیدم این سکانس آخر با من چه کرد که تا چهار پنج تا نقد درباره فیلم نخوندم (البته گذری) آروم نشدم و همچنین به سندرومِ «دیگه دلم نمیخواد فیلم ببینیم تا اثر این فیلمه نپره» دچار شدم!

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی