دور شدم از منِ چند ماه قبل!
قبلتر ها مدتی بود که خاطرات روزانه ام رو برای خودم مینوشتم. الان رفتم سر زدم به اون نوشتهها تا ببینم چیزی برای پست کردن پیدا میکنم یا نه؟ خب چیزی هم پیدا نکردم ولی چندتا موضوع رو فهمیدم.
من اون بازه زمانی خیلی تحت فشار بودم، خیلییییی و از همه لحاظ! عملا این خاطرات رو مینوشتم تا روی دلم سنگینی نکنه و بتونم روی کارم تمرکز کنم. و چقدر هم خوب جواب میداد. یعنی اگه در طول روز اتفاق ناخوشایندی می افتاد من اون رو یا همون لحظه مینوشتم یا بش فکر نمیکردم و میگذاشتمش برای بعد تا بتونم بش فکر کنم و بنویسمش و اینطوری از دستش خلاص بشم. و الان که رفته بودم اونا رو بخونم دیدم چقدر خوب نوشتم و چقدر کارساز بوده. چون حقیقتا من اون اتفاقات بد رو به نوعی فراموش کرده بودم!
الان چطور؟ الان نه می نویسم و نه با کسی حرف میزنم و همه این تنش ها و اتفاقات خوب و بد توی وجودم میمونن و ته نشین میشن و سنگینم میکنن و دست و پام رو میبندن و اوضاع رو بدتر میکنن!
باید باز مراجعه کنم به تکنیکهایی که اون دوره انجام میدادم.
مثل خوندن اون کتاب، نوشتن خاطرات خوب و بد و صد البته حضور نداشتن توی خونه :|
- ۹۵/۰۹/۲۹