دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

دور شدم از منِ چند ماه قبل!

دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۶ ب.ظ

قبلتر ها مدتی بود که خاطرات روزانه ام رو برای خودم می‌نوشتم. الان رفتم سر زدم به اون نوشته‌ها تا ببینم چیزی برای پست کردن پیدا می‌کنم یا نه؟ خب چیزی هم پیدا نکردم ولی چندتا موضوع رو فهمیدم.

من اون بازه زمانی خیلی تحت فشار بودم، خیلییییی و از همه لحاظ! عملا این خاطرات رو می‌نوشتم تا روی دلم سنگینی نکنه و بتونم روی کارم تمرکز کنم. و چقدر هم خوب جواب می‌داد. یعنی اگه در طول روز اتفاق ناخوشایندی می افتاد من اون رو یا همون لحظه می‌نوشتم یا بش فکر نمی‌کردم و می‌گذاشتمش برای بعد تا بتونم بش فکر کنم و بنویسمش و اینطوری از دستش خلاص بشم. و الان که رفته بودم اونا رو بخونم دیدم چقدر خوب نوشتم و چقدر کارساز بوده. چون حقیقتا من اون اتفاقات بد رو به نوعی فراموش کرده بودم! 

الان چطور؟ الان نه می نویسم و نه با کسی حرف می‌زنم و همه این تنش ها و اتفاقات خوب و بد توی وجودم می‌مونن و ته نشین میشن و سنگینم می‌کنن و دست و پام رو می‌بندن و اوضاع رو بدتر میکنن!

باید باز مراجعه کنم به تکنیک‌هایی که اون دوره انجام میدادم.

مثل خوندن اون کتاب، نوشتن خاطرات خوب و بد و صد البته حضور نداشتن توی خونه :|

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی