یه قرار با خودم گذاشته بودم قبلا، قرار گذاشته بودم که سهشنبه های آخر هر ماه رو به یادآوری یه سری مسایل بپردازم. قراری که توی چند پست قبل در موردش توضیح هم داده بودم. ولی سه شنبه ی آخر اردیبهشت رو یادم رفت به قرارم با خودم سپری کنم.
و شد آنچه نباید میشد. یعنی امروز همون تلنگری بم خورد که یادم بیاره چیزایی رو که یادم رفته بود. که اگه سه شنبه با خودم یادآوری شون میکردم امروز اینقد خوش خیال نمی بودم تا بخواد اتفاقی بیوفته که دوباره بخواد همه چیز یهو یادم بیوفته.
خلاصه من میگم اتفاق، شما بخونین طوفان کوچک!
چرا کوچک؟ چون ما از این بزرگترش رو دیدیم و دیگه بی حس شدیم نسبت به این چیزا.
در آخر هم در کمال بی تفاوتی بدون اشک و آه و ناله و مویه مسخره ترین و بی ربط ترین کار رو در اون لحظه انجام دادم و اتاقم رو جارو کشیدم و بعد رفتم مادرم رو برای خرید بردم و بعد رفتم رای دادم.
یه استرس ریزی از اینکه حالا رای من چقدر ایرانو بدبخت خواهد کرد هم دارم.
دستم هم با بخار آب داغ سوخت.
یه توصیه هم به آدما و خودم دارم، اینکه هر وقت میخواید فحش بدید یا توهین کنید، به فحشی که دارید میدید و اصولا به حرفی که دارید میزنید فکر کنید چون این حرفا از جمله حرفایی هستن که توی وجود طرف مقابل تون هک میشن و هیچ جوره قابل پس گرفتن نیستن. به هیچ طریقی.
روراست باشیم، آدما حتی اگه بروز ندن بالاخره یه روزی توی خلوت خودشون به حرفایی که زدن فکر میکنن و هممممه ی آدما یه روزی از حرفایی که زدن پشیمون میشن. و اون موقع اس که میفهمن با هیچ کاری نمیشه اون حرفا رو از وجود طرف مقابلشون پاک کنن.
- ۲ نظر
- ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۲۲